شب نشانه رفته است،سینه ی کویر را
در کمان نهاده است،چرخ سفله،تیر را
شب به سوی صبحدم،هر چه پیش می رود
غم احاطه می کند،نخلهای پیر را
گام می زند کسی،با اذان،میان شهر
در رکاب او اذان،می رود مسیر را
لحظه ای دگر زمان،لا به لای شوق او
بسط می دهد به تیغ،لحظه ای خطیر را
تا بدین زمان هنوز،هیچ کس ندیده است
ضربتی که خم کند،قامت غدیر را!!!
* * *
آه ای یتیمها! تا پدر نرفته است
زودتر بیاورید،کاسه های شیر را
گرچه وقت صبحدم،ساعتی پس از اذان
خون سر شکسته است،روزه ی امیر را!
کاسه های شیر را،زودتر بیاورید
http://arman57.blogfa.com/
|