گریه هایم تمامی ندارد!
به وسعت تمام دلهره هایم تنهام!
تنهایی هایم تمامی ندارد!
به گستره ی تمام زندگی بیهوده ام تنهام!
و تنهایی این رفیق با وفا هرگز ترکم نمیکند!
***
تا حالا با مرگ دست و پنجه نرم کردی؟
به این فکر کردی که به زودی میمیری؟
روزها که تو نیستی ! تصور میکنم در آغوش خاک خوابیده ام!
و تو؟
و تو در آغوش معشوقه ای آرام گرفته ای!!
سخت نیست!
چشمانت را ببند!
سردی خاک را حس کن!
حشراتی که بدنت را بند بند جدا میکنند!
و تو حس نمیکنی!
چشمان من دیگر ترا نخواهند دید!
دیگر هیچ کس !
هیچ چیز!
بدنم رخوتش را از دست داده!
درد بدنم تمام شده!
ترسناک است!
گاهی به این فکر میکنم که بد زیبا نبوده ام!
گاه به این می اندیشم که چقدر مرگ را دوست دارم!
و گاه میترسم !
میترسم از حشراتی که بدنم را تکه تکه میکنند!
اما من تسلیم شدم!
تسلیم شدم تا بمیرم
|