یا ابا عبدالله الحسین (ع)
برای امام حسین (ع) مسئله این نیست که کشته بشود یا کشته نشود ،مسئله این است که دین کشته نشود ،یک اصل ولو یک اصل کوچک دین کشته نشود .
صبح عاشورا می شود. شمربن ذی الجوشن که در بدسرشتی شاید در دنیا نظیر ندارد شتاب دارد که قبل از شروع جنگ بیاید اوضاع را ببیند . فکر کرد از پشت خیمه ها بیاید بلکه دست به جنایتی یزند ،
ولی نمیدانست که قبلأ امام حسین تعبیه ای دیده است ، خیمه ها را دستور داده نزدیک یکدیگر به شکل خط منحنی در بیاورند پشتش هم یک خندق بکنند و مقداری نی خشک در آنجا بریزند و آتش بزنند که دشمن نتواند از پشت سر بیاید . وقتی آمد مواجه شد با این وضع ناراحت شد و شروع کرد به فحاشی کردن .
یکی از بزرگان اصحاب گفت :یاابا عبدالله ! اجازه دهید الان با تیر همین جا حرامش کنم .حضرت فرمود : نه
خیال کرد حضرت توجه ندارد به این جهت که او چه آدمی است گفت یا ابن رسول الله من این را می شناسم و می دانم چه شقیّی است حضرت فرمود : می دانم .
پس چرا اجازه نمی دهید ؟فرمود : نمی خواهم شروع کرده باشم .تا در میان ما جنگ برقرار نشده است هنوز به صورت دو گروه مسلمان روبروی یکدیگر هستیم . تا آنها دست به جنگ و خونریزی نزنند من دست به جنگ نمی زنم .
امام حسین در مورد شمر هم رعایت می کند و می گوید قبل از آنکه جنگ عملآ از طرف دشمن شروع بشود از طرف ما نباید شروع بشود . این نکات است که مقام معنویت امام را نشان می دهد که آنها چگونه فکر می کردند : یک اصل کوچک ولو یک مستحب هم نباید پایمال شود.
ولی در دشمن این فکرها نسیت . کم کم روز بر می آید . لشکر عمرسعد آماده می شوند .
امام حسین (ع) هم میمنه تشکیل می دهد ، میسره تشکیل می دهد ، قلب تشکیل می دهد پرچمدار قرار می دهد و فکر نمی کند که آنها سی هزار نفرند ما هفتاد و دو نفر .
میمنه را می دهد به زهیر میسره را می دهد به حبیب پرچم را می دهد به برادرش ابوالفضل العباس سلام الله علیه . مرد و مردانه در مقابل سی هزار نفر لشکر می ایستد .
ولی دشمن اصولی نیست اصلی ندارد برای او مردانگی و نامردی مطرح نیست ، عمر سعد هم طمع دنیا جلوی چشمش را گرفته تمام کارهایش شکل چاپلوسی و جلب رضایت عبیدالله زیاد را دارد .یک وقت تیری را به کمان می کند . اول تیر را خود پسر سعد به طرف لشکر امام حسین پرتاب می کند و بعد می گوید : ایها الناس ، لشکریان من ! همه شما در حظور امیر شهادت بدهید که اول تیر را خودم پرتاب کردم .
پسر سعد حداقل چهار هزار تیرانداز دارد . تیر مثل باران به طرف اصحاب امام حسین (ع) آمد . در مقابل هر نفرشمان که می افتاد چند نفر از دشمن می افتادند که شاید بیشتر اصحاب ابا عبدالله در همین تیراندازی از بین رفتند .
ولی امام حسین شروع نکرد .جنگ روز عاشورا با یک تیر آغاز شد و با یک تیر پایان یافت . با تیر عمر سعد آغاز شد و با یک تیر سه شعبه زهر آلود پایان یافت .
از دور به امام سنگ می پرانند پیشانی مقدس ابا عبدالله می شکند اینجاست که جنگ عاشورا پایان می یابد ابا عبدالله از روی اسب به زمین می افتد .
یک وقت شنیدند که امام فرمود :
باسم الله و بالله و علی ملةرسول الله .
سیری در سیره نبوی – استاد مرتضی مطهری
|