سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[ یهودیى او را گفت پیامبر خود را به خاک نسپرده درباره‏اش خلاف ورزیدید . امام فرمود : ] ما در باره آنچه از او رسیده خلاف ورزیدیم نه درباره او ، لیکن شما پایتان را از ترى دریا خشک نگردیده پیامبر خود را گفتید « براى ما خدایى بساز چنانکه ایشان را خدایان است ، و او گفت شما مردمى نادانید » . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:     

پیش از اینها فکر می کردم خدا.... جمعه 86 مهر 13  9:6 عصر

سلام دوستان،می دونم این شعر خیلی طولانیه ولی شعر خیلی زیباییه من که خوشم اومد امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.

 

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه،برق کوچکی از تاج او

هر ستاره،پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او،آسمان

نقش روی دامن او،کهکشان

رعد و برق شب،طنین خنده اش

سیل و طوفان،نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او،آفتاب

برق تیغ و خنجر او،مهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنمم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان،دور از زمین

بود،اما در میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم،از خود،از خدا

از زمین،از آسمان،از ابرها

زود می گفتند:این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی،جوابش آتش است

آب اگر خوردی،عذابش آتش است

تا ببندی چشم،کورت می کند

تا شدی نزدیک،دورت می کند

کج گشودی دست،سنگت می کند

کج نهادی پای،لنگت می کند

تا خطا کردی،عذابت می کند

در میان آتش،آبت می کند...

با همین قصه دلم مشغول بود

خواب هایم،خواب دیو و غول بود

خواب می دیدم که غرق آتشم

در دهان شعله های سر کشم

در دهان اژدهایی خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد،نعره هایم بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا...

نیت من،در نماز و در دعا

ترس بود وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم،همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ،مثل خنده ای بی حوصله

سخت،مثل حل صدها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

 

 

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه،در یک روستا

خانه ای دیدم،خوب و آشنا

زود پرسیدم:پدر اینجا کجاست؟

گفت:اینجا خانه ی خوب خداست!

گفت:اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت،نمازی ساده خواند

با وضویی،دست و رویی تازه کرد

با دل خود،گفت و گویی تازه کرد

گفتمش،پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟!

گفت:آری،خانه ی او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام او نور و نشانش روشنی

خشم،نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی،شیرین تر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست،معنی می دهد

قهر هم با دوست،معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود،قهر نیست

قهر او هم نشان دوستی ست...

تازه فهمیدم خدایم،این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی،از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی،نقش روی آب بود

می توانم بعد از این،با این خدا

دوست باشم،دوست،پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان درباره ی گل حرف زد

صاف و ساده،مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت

با دو قطره،صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان درباره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعرِِِ, روان و آشنا

"پیش از اینها فکر می کردم خدا..."

 

 

 

 


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
واگذاری وبلاگ
[عناوین آرشیوشده]

گفتگو با جون ایرانی ، حرف های خودمونی ، گوش شنوا ، پیشنهاد های شما هرروز ساعت 15 الی 17 و 21 الی 24 یــــاهـو

محبتهای امروز: 93
مهربون های دیروز: 5
مجموع دوستان: 278462
  • بفرما چایی

  • ایمیلییجوون ایرانی

  • مشخصات

  • آبدار خونه
  • درباره من
    پیش از اینها فکر می کردم خدا.... - امید ،اندیشه ،حرکت
    جوون ایرانی
    من یه جوونم ، یه جوون خفن ، چون ایرانی ام ، جوون های ایرانی خفن ترین جوون های جهان هستند،یعنی هرچه بخواهند می توانند انجام بدهند‏، ما می توانیم ، چرا ؟ یادم سر دار می گفت تو جنگ تحمیلی همه جهان با صدام بودن اما جوون های ایرانی پشت همه رو به خاک مالیدن بله ما می توانیم ... در ضمن یادت باشه منم یه جوونم یه جوون ایرانی منم می تونم....

    پیوندهای روزانه

    عرفات [211]
    بقیه الله [177]
    خوب [211]
    زبل [249]
    [آرشیو(4)]

    آشنایی با من

    پیش از اینها فکر می کردم خدا.... - امید ،اندیشه ،حرکت
    جوون ایرانی
    من یه جوونم ، یه جوون خفن ، چون ایرانی ام ، جوون های ایرانی خفن ترین جوون های جهان هستند،یعنی هرچه بخواهند می توانند انجام بدهند‏، ما می توانیم ، چرا ؟ یادم سر دار می گفت تو جنگ تحمیلی همه جهان با صدام بودن اما جوون های ایرانی پشت همه رو به خاک مالیدن بله ما می توانیم ... در ضمن یادت باشه منم یه جوونم یه جوون ایرانی منم می تونم....

    لوگوی خودم

    پیش از اینها فکر می کردم خدا.... - امید ،اندیشه ،حرکت

    حضور و غیاب

    یــــاهـو

    لوگوی دوستان























    لینک دوستان

    آقاشیر

    آوای آشنا

    آرشیو

    smsدر جهان
    ارباب
    زیبا
    بهمن 85
    نیمه اول اسفند 85
    اسفند ماه
    حضرت رسول
    محبت
    یانگوم
    تیر
    نوکیا
    جدید
    معبر
    15 شعبان
    عکس
    مها رت های زندگی در اسلام
    گل برگ
    یاسمن
    زهرا
    رمضان

    جستجوی وبلاگ من

     :جستجو

    با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
    متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

    اشتراک

     

    تعداد   278462   بازدید