این عکسی که مشاهده میکنید در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ست.
که در کنار مرقد پیامبر است.خانه ای که در آن به مسجد باز میشد و به دستور خدا در همه خانه هایی که به مسجد باز میشد غیر ازین خانه بسته شد.
اطراف این خانه و همچنین مرقد موانعی قرار داده اند که مبادا کسی دست بزند چون بنظر آنها شرک است.
گریه،دعا و...ممنوع است.
روز دوشنبه 19 تیر رفته بودم این قسمت از مسجد.خواستم با مامور امر بمعروفی که در اونجا بود صحبت کنم اما بخاطر اینکه خیلی ناراحت بودم منصرف شدم ...
فرداش رفتم همانجا. رفتم پیش یکی از ماموران سلام و علیک کردم(عربی)
ازش پرسیدم:این در و این نرده ها چیه؟
گفت :باب فاطمه(در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها) بعد ادامه داد اینها جدید هستند از آنزمان نیستند بلکه حدود 300 سال است که ساخته شده اند.
داشتم ازش سوالات دیگری میپرسیدم که گفت:اهل کجا هستی؟
گفتم :ایرانی
گفت:رافضی هستی ؟(رافضی تعبیر اهانت آمیزی است که به شیعه میگویند)
گفتم :من هم شیعه هستم هم سنی(اهل سنت واقعی ما شیعیان هستیم که به سنت پیامبر عمل میکنیم اونا اسم خودشان را گذاشتند سنی...)
با تعجب گفت:چطوری؟
گفتم :من فکر میکنم سنی ها و شیعه ها هرکدام یک کارهای جالبی دارند من به آنها عمل میکنم...
حالا من آمدم ببینم حق با کدامیک است و هرکدام را که حق بدانم از آنها تبعیت میکنم.
همه این حرفها در محیطی دوستانه بود و من مثلا یک انسانی بودم که میخواستم انتخاب کنم بین تشیع و تسنن.
چند تا بحث پیش پ افتاده مطرح کرد که مثلا شیعیان چرا مهر میگذارند؟و...
من هم با خونسردی جواب میدادم که خوب شیعه ها دلیلشون اینه...
گفت:نکاح متعه حرام است چرا شیعه ها حلال میدانند؟
گفتم :شیعیان میگن روایت هست که پیامبر این عمل را حلال میدانسته و عمر اون را حرام کرده. من خودم روایاتش را دیدم.
گفت:نه اینطور نیست.
گفتم :باشه هرچی تو بگی...(نمیخواستم سر به سرش بگذارم)
بعد گفتم :خوب من میخواهم در مورد شیعه و سنی تحقیق کنم شما در این زمینه کمک کنید
گفت:من چند تا کتاب برات میارم بخوان
قبول کردم
گفت:کتابها تو ماشینه برم بیارم؟
گفتم :باشه من اینجا هستم تا شما بیاری
خیلی اصرار داشت که میترسم من برم بیارم تو نباشی و بروی
تاکید کردم که من همینجا هستم تا شما برگردی
رفت و از تو ماشینش 4-5 تا کتابچه بیخود آورد.کتابهایی که نه محتوایی داشت نه قلم مناسبی و ترجمه بسیار ناقص و مغلقی داشت.
گفتم :غیر از اینها کتاب دیگری اری؟
گفت :سی دی دارم فردا برات میارم .
تا فردا که بازهم قرار داشتیم از دوستم آقای ابوالقاسمی که ایران بود 3تا آدرس از منابع اهل سنت گرفتم که در آنها گفته شده بود که عمر متعه را تحریم کرده.
روز 4شنبه دیدمش گفت:سی دی را نیاوردم چون فکر نمیکردم بیای
خلاصه عرض کنم:
هر روز یک بهانه می آور.
روز پنج شنبه صبح و بعد از ظهر بازم بهانه آورد.
وقتی دید حرفی برای گفتن نداره من را به یکی از دوستاش ارجاع داد.
اون هم چون بلد نبود فقط از من تعریف و تمجید کرد که بله از قیافت معلومه از صالحان و ابرار هستی،خیلی نورانی هستی و...
او هم چون حرفی نداشت من را برد پیش یکی دیگر از مامورین امر بمعروفشان به نام ((قاسم))
قاسم گفت :بعد از نماز عصر بیا
رفتم دیدم همان حرفای تکراری که این کارها شرک است خدا گفته:شرک نورزید و ازین حرفا
گفتم:من اینا را شنیدم دنبال حرفای جدیدی هستم.
او هم که چیزی در چنته نداشت قول یک سی دی داد.
بالاخره طارق و قاسم هیچ کدام سی دی نیاوردن.
گفتم:ایمیل دارید؟
گفتن: نه و اصلا حروف انگلیسی را هم قاطی میکردند اما یک رفیقشان که کمی با کلاستر بود ایمیل من راگرفت که بعدا به من ایمیل بزند.
آدرس منابع اهل سنت را هم به هرکدام میدادم میگفت: من نمیدانم .قرار شد که جواب اینها را هم به ایمیل بفرستند.
تا حالا هم که یک ماه میگذرد خبری نشده
جالب بود که اینها که اینقدر ادعاشون میشد و هارت و پورت میکردن هیچ کدام به اندازه یک فرد معمولی هم اطلاعات نداشتن و مردمشان را با زور و تبلیغات ساکت کردن...
(این مناظره را خیلی خلاصه نوشتم.وگرنه در این چند روز خیلی حرفا زدم که جز سر تکان دادن کاری نمیکردن)
http://hamsokhan.parsiblog.com
|